آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بند ی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
سلام هستی خانم
دل نوشته قشنگی بود مرسی
راستی از دیار کرد چه خبر؟
خیلی وقته از دیارم دورم منوبیادش انداختی
سلام عزیزم مرسی از این که به بلاگم سر زدی و نظر دادی. پس خدا خیرم بده که یادت انداختم.
سلام هستی جون
من لینکت کردم دوست داشتی لینکم کن
سایت جالبی داری
سلام شراره جونم
ممنون گلم چشم منم لینک میکنم.