-
* عشق *
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 17:04
عشق تو نگاه های پر هوس نیست. عشق تو دستای گرم نیست. عشق تو بستر آلوده به خون نیست. عشق تو چشم های بی قراره. عشق تو نگاه های منتظره. عشق تو شرمی که حتی نگاهش رو از محبوبش می دزده. عشق تو همراهی با یاره. عشق تو حرفایی که هیچ وقت زده نمی شه.
-
* یاد گرفتم . . . *
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 17:43
مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره. یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم.
-
* تولد *
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 16:54
تقدیم به همهی عاشق های دنیا مکان : یه جای شلوغ وسطه خیابون زمان : ۵ تیر ........ منتظر دوستمم دیر کرده من ساعت 5 قرار داشتم حالا ساعت 5.30 .هی زنگ می زنه میگه "دارم میام ترافیکه". منم همینجوری یه جا وایسادم،یه پسره اونجاس با یه دختره که سوژه جالبین: اونجا کناره یه درخت وایساده خیلی وقته دارم می پامش، پسره...
-
* گورستان عشق *
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 16:00
دیشب داشتم تو گورستان عشق قدم میزدم خیلی تعجب کردم تا چشم کار میکرد قبر بود پیش خودم گفتم یعنی این قدر قلب شکسته وجود داره ؟؟ همین طوری که می رفتم متوجه یک دل شدم انگار تازه خاک شده بود جلو رفتم و دیدم روی سنگ قبر چند تا برگ افتاده کنار قبر نشستم و براش دعا کردم وقتی برگ ها رو کنار زدم...
-
* می خواهم بدانم *
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 02:30
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بند ی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می...
-
* دلتنگی *
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 02:20
از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم ، میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگراز گریه کم نشوم ******************** دردم را به که گویم ؟ خواستم با نسیم بگویم ،سر گرم چمن بود . خواستم بنشینم کنار دریا ،سر صحبت را باز کنم،با ساحل غرق گفتگو بود،...
-
* کما *
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 02:03
تو میتونی من و از پا درآری تو میتونی که اشکم در بیاری فقط تویی که میتونی عزیزم منو عمری توی کما بزاری تو میتونی که روحم رو بپاشی تو میتونی دوسم نداشته باشی آره تویی که میتونی عزیزم بری لحظه ای یاد ما نباشی ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از دلم هواتو ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از من خاطرات و تو میتونی نبینی خستگیمو تو...
-
*باز حرف دل یک بی دل .... *
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 01:59
باز شب آمد تا.... دوباره روح سرگردان و سرد مرگ . دوباره تازیانه های بیرحم و بلورین مرگ...دوباره ریزش ناگزیر و اجباری وقتل و عام برگ... تکرار کنند قصه های تلخ و روزهای نا امیدی مرا... روح من دیگر مسخ هر چه نور..هر چه شورو هرچه شعور... چه عذابی بود آن روز... آنروز که بر می داشتند پنجره های دلم را و بر جای آن می کشیدند...
-
*زیباترین قلب*
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 01:41
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد.... جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیدهاند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت. ناگهان...
-
*جدایی*
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 16:44
نمی دانی چه شوری در سرم بود نمی دانی چه شوقی در پرم بود نمی دانی چه بودم آن زمان ها کجا روز جدایی باورم بود ؟؟؟؟؟؟؟؟